اشتباهات شایع در دستیابی به یک ایده استارتآپی
چالش ایده و دستیابی به یک ایده خوب ، یکی از مهمترین مسائل افرادی است که به دنبال شروع یک استارتآپ برای خودشان هستند.. این افراد در قدم اول شروع به جستجو در میان پروژههای دانشگاهی میکنند اما در اغلب موارد این روش جستجو موفقیت آمیز نیست. چون ایدههای موجود در پروژههای دانشگاهی بیش از حد علمی و در مرز دانش بوده و با یک ایده استارتآپی که بتواند تبدیل به محصولی قابل فروش شود، فاصله زیادی دارد. ضرورت پیدا کردن ایده خوب تا جایی است که بسیاری افراد باور دارند که تنها مانع آنها برای قدم گذاشتن به مسیر کارآفرینی، این است که ایده خوب و فوق العاده پیدا نمی کنند.
در این مقاله جارد فریدمن (Jared Friedman) که یکی از همکاران شتابدهنده مشهور «Y Combinator» است، قصد دارد تجربیات خود را در مورد چگونگی به دست آوردن یک ایده استارتاپی مناسب با ما به اشتراک بگذارد. این مقاله، برای افرادی مفید است که هنوز ایده ای برای راهاندازی یک کسب وکار ندارند یا ایدهای دارند اما نسبت به کارآمد بودن ایده خود مطمئن نیستند،
جارد فارغ التحصیل در رشته کامپیوتر از دانشگاه هاروارد است و در حال حاضر بنیانگذار و مدیر ارشد فناوری «Scribd.com» بوده و هم به عنوان یک فرشته کسبوکار در استارتآپهای زیادی سرمایه گذاری نموده که از آن جمله، میتوان به «Cruise»، «Instacart»، «Ironclad»، «Rappi»، «Human Interest»، «Fundersclub»، «Triplebyte»، «Parse»، «Goldbely»، «Swiftype»، «Interviewed»، «Wefunder»، «Eden»، «SecondMeasure»، «Zesty»، «Pakible»، «Creative Market»، «Lawn Love»، «Rickshaw»، «Bannerman» و «Meadow» کرد.
جارد می گوید اینکه چه ایدهای خوب است و چه ایدهای بد، مفهوم بسیار پیچیدهای است. حتی مجموعههای بسیار با تجربه مانند YC هم به راحتی نمی تواند مشخص کند که کدام ایده موفق خواهد شد. با این وجود، شتاب دهنده «YC» با توجه به تجربه ای که در رویارویی با استارتآپهای مختلف دارد، به این نتیجه رسیده که یک روند آماری قوی در این خصوص وجود دارد که احتمال موفقیت انواع خاصی از ایده ها را بالا می برد و احتمال می دهد روش های خاصی برای تولید ایده شانس موفقیت بیشتری دارند. هدف از این مقاله سوق دادن خواننده به سمتی است که شانس بیشتری در مورد خلق یک ایده استارتاپی داشته باشد.
اولین و متداولترین اشتباه این است که باور کنید برای شروع کار به یک ایده شگفت انگیز نیاز دارید. یعنی اعتقاد داشته باشید که برای دستیابی به یک استارتاپ موفق یک ایده طلایی نیاز دارید. افرادی که چنین تفکری دارند مدتها کاری غیر از منتظر ماندن انجام نمیدهند.
به شرکتهای موفقی مانند گوگل و فیسبوک نگاه کنید، در نگاه اول ممکن است بگویید "عجب ایدههای فوقالعادهای داشتهاند" اما این فقط یک برداشت از واقعیتی است که ما قادر به مشاهده آن هستیم. در مورد گذشته این شرکت ها تحقیق کنید وقتی گوگل شروع به کار کرد، تقریباً بیستمین موتور جستجو بود؛ فیسبوک هم اولین شبکه اجتماعی نبود. نکته مهم اینجاست چیزی که باعث موفقیت آنها شد، ایده طلایی و ناب اولیه آنها نبود، بلکه ایده آنها «به اندازه کافی» خوب بود که با یک اجرای عالی ترکیب شده و موفقیت را برای آنها به دنبال داشت.
اشتباه بعدی، دقیقا برعکس اشتباه اول است، این که اولین ایدهای که به ذهنتان میرسد را اجرا کنید و بدون این که به صورت جدی روی ایده مطالعه کنید و مطمئن شوید که مناسب است آن را مبنای شروع کار قرار دهید. این مورد بسیار در میان استارتاپ ها مشاهده می شود. اینطور فکر کنید، شما به دنبال داشتن استارتآپی هستید که موفق شود و سالها زمان خود را صرف آن می کنید؛ حالا که شما برای چند سال آینده زندگیتان برنامهریزی کردهاید و زمانتان را وقف این کسبوکار میکنید، آیا منطقی نیست که قبل از تصمیمگیری حداقل چند هفتهای به آن فکر کنید؟ واقعیت نشان میدهد که این اشتباه در بین بنیان گذاران استارتاپ های نوپا بسیار تکرار میشود و به همین دلیل، اگر شما این کار را انجام دهید، در واقع از بقیه جلوتر خواهید بود.
اما چطور بین اشتباه اول و دوم تعادل را حفظ کنیم. طیفی را در نظر بگیرید که یک سر آن «اجرای اولین ایدهای که به ذهنت میآید» قرار دارد و سر دیگرش، «انتظار برای بهترین ایده» است. شما باید جایی در وسط این طیف قرار بگیرید و ایده اولیه را به عنوان یک «نقطه شروع خوب» انتخاب کنید. این نکته را هم در نظر داشته باشید که ایدههای استارتآپها در طول زمان شکل می گیرند. برای مثال، «Airbnb» را در نظر بگیرید. این مجموعه، در ابتدا وب سایتی برای اجاره تخت در منزل دیگران بود.
اما با گذشت زمان، به وب سایتی برای اجاره انواع خانههای تفریحی تبدیل شد که استقبال قابل توجهی را به دنبال داشت. بنابراین کاری که باید انجام دهید این است که " یک نقطه شروع خوب پیدا کنید". اگر نقطه شروع خوبی داشته باشید و حتی ایده شما عالی نباشد، فقط نیاز یه کمی تغییر دارد تا به ایده عالی برسید. این در حالی است که اگر نقطه خوبی را برای شروع کار خودتان انتخاب نکرده باشید، شاید امکان تغییر آن به یک ایده خوب وجود نداشته و ممکن است محبور شوید که از نو شروع کنید.
اشتباه بعدی این است که به جای پیدا کردن «مشکل»، با «راه حل» شروع کنید. برای مثال، فرض کنید ایده جدیدی در ذهنتان دارید: اپلیکیشنی که با زدن یک دکمه، لولهکش به محل شما میآید. اما باید بدانید که آمدن لولهکش یک راه حل است. اما مشکل اصلی چیست؟ شاید در این مثال بگویید که لولهکشها به سختی پیدا میشوند و مشکل واقعی پیدا کردن لوله کش است. اما منظور این است که اگر چنین ایدهای در ذهن دارید، شما با راهحل شروع کردهاید. این مسئلهای است که در «YC» هم زیاد دیده میشود و برای آن اصطلاحی در نظر گرفتهاند: «راهحل در جستجوی یک مشکل» یا «SISP». مسأله اینجا است که این مدل اصلاً خوب نیست و در اغلب موارد، شما واقعا مشکل را نمیتوانید پیدا کنید. بهتر است از یک مشکل شروع کنید بعد به دنبال راهحل آن بروید.
آخرین اشتباه این است که فکر کنید ایدههای استارتآپی به سختی پیدا می شوند. در واقع، پیدا کردن این ایدهها کار سادهای است چون هنوز هم مشکلات زیادی در دنیا وجود دارد که نیاز به راهحل دارند. اما اگر شما این ایدهها را پیدا نمی کنید، به این دلیل است که هنوز خوب یاد نگرفتهاید که چطور به ایدههای استارتآپی به خوبی توجه کنید. اگر یاد بگیرید چگونه به ایده ها توجه کنید، این ایدههای استارتاپی را در همه جا میبینید.
منبع: www.ycombinator.com
تهیه شده توسط: منصوره یزدانی پور کارشناس واحد تجاری سازی و بازرگانی جهاددانشگاهی صنعتی اصفهان
نظر شما :